ミ★ミبــــــازی روزگــــارミ★ミ
لینک دوستان

      تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان

     ミ★ミبـــازی روزگـــارミ★ミ 

و آدرس rozemeshki.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

 

آن  هنگام که دوست داری،دلی را مالک شوی رهایش کن 

 

پــرنده در قفس ،زیبا نمی خواند

 

گر چه برایت تمام لحظات را نـغمه خوانی کند

 

بــگذار بــرود ...

 

تمام افق ها را بگردد و آواز سردهد

 

صبور بــاش و رهـایش کن

 

گفته اند:اگر از آن تو باشد ،باز برمی گردد

 

واگر نباشد،یادت باشد 

 

« قفس آفریننده ی عشق نیست»

 

 

[ یک شنبه 24 آبان 1394برچسب:, ] [ 22:27 ] [ DUYĞU ]

 

اولین پریودت را در مزرعه تجربه کردی،روزی که باید میفهمیدی مسئولیت با درد آمیخته است روزی که دامن گلدار نارنجی ات را باید برای همیشه با شلوار کردی مردانه عوض میکردی!

عاشق شدن برای تو متفاوت است،ماشین های لوکس هیچگاه به دیار تو نمی رسند،شاید آخرین ماشینی که از نزدیک دیده ای بلدزر پیری بود که برای ترمیم جاده روستا آمده بود،خلاصه هیچ شازده پسری اینجا دنبال نیمه گمشده اش نمیگردد! مرد رویاهای تو سوار بر اسبی سفید است اما او برای چیدن گل وقت ندارد،هر شب برای بدست آوردن نان از روستا دور میشود و سپیده دم هلاک یا بازمیگردد یا ...!

آنقدر به پنجره ی اتاق وابسته ای که اگر روزی از پشت آن به روستا نگاه نکنی به اصالت جهان شک خواهی کرد،سالهاست برف و باران را از پشت آن دریچه ی جادویی به نظاره ایستاده ای، سالهاست نوروز حقیقتی بوده که از پشت پنجره به تو سلام داده است.

 

 

 

آنجا بدون دوست خیلی سخت می گذرد،گاهی باید با گوسفندان سفید درد دل کرد، شاید قربانی کردنشان برای تو دردناک تر باشد تا خود آنها.

گرگها همدمان خوبی برای تو نیستند آنها هیچ انسان حسابی را برای هم صحبتی انتخاب نخواهند کرد و آنگاه که تو دوست گوسفندان هستی دشمن گرگها به حساب می آیی. تفاوت فانتزی است همان گوسفندانی که دیگری با شمارش آنها خوابش می برد ، ترس گم شدنشان هر روز خواب را از چشمان خسته ی تو حرام میکند، تو آنها را پرورش بده تا دیگری راحت در رختخواب جای بگیرد!

باید نشانی مین ها را خوب بلد باشی، از مرز عبور نکنی،سربازان نامحرم را تشخیص دهی،گوسفندان را سالم بازگردانی، با دره های خشن مهربان و از کارزار گرگ ها باخبر باشی، قبل از طوفان به روستا برگردی، آنگاه آفتاب سوزان کمتر عذابت می دهد، خارهای سخت ، آرام تر نیشت میزنند!

تو دختر خوانده ی جویبارهای تشنه ی کوهستانی،آنها عاشق گونه های سوخته ی تو شده اند، هر روز با موهای شرابی ات مست میشوند!

 

اما یک روز جسارت به خرج بده از روستای خودت دورتر برو، آنجا که مرز معنا ندارد طبیعت است همانجا معلم خوبی خواهی شد، همانجا از پوشش تحمیلیت فرار کن و به شاگردانت درس پرستوهای کوچ رو را بیاموز ..

[ پنج شنبه 14 آبان 1394برچسب:, ] [ 1:33 ] [ DUYĞU ]

درباره وبلاگ

افسوس که زنـدگی رویـایی بیش نـبـود .