ミ★ミبــــــازی روزگــــارミ★ミ | ||
|
از وقتی یادم میاد بزرگ بودم ولی چرا؟...
سایه ام افتاد روی پشت بام کودکی
بسته ام از هر طرف در آسمان کوچه ها
می برد در انزوا، حال و جهان پیش رو
باور رفتن ندارد از مسیر سرنوشت
کوهی ازآهم ولی تلقین شادی می دهد
حرف من یک کلمه و پیچیده اش یک جمله است
بـا جوانی ،( این بهار زندگی) تا کرده ام
|
|
[ : بازی روزگار ] [ ] |