ミ★ミبــــــازی روزگــــارミ★ミ | ||
|
آهــو خیـلی خـوشگل بـود,یـک روز یک پـری سـراغش اومد و بهش
گــفت:آهــوجـون!دوست داری شــوهرت چه جـور مـوجودی بـاشه؟
آهـــو گـفت:یــه مــردخـونــسردو خـشن و زحـمـتکــش.
پـری آرزوی آهـو روبرآورده کردوآهو با یک الاغ ازدواج کرد.
چند مـاه بعد آهــو والاغ بــرای طــلاق سـراغ حـاکـم جنـگل رفتند.
حــاکــم پــرسـید:عــلــت طــلاق؟
آهــو گفت:تــوافــق اخــلاقی نداریم , این خیلی خــره!!!
حاکــم پــرسید:دیــگه چــی؟
آهــو گفــت:شـوخـی سرش نمیشه,تــا براش عــشوه میام جفـتک
میندازه.! حــاکــم پـرسید:دیـگه چـی؟
آهـو گفـت:آبــروم پیش هـمه رفته,همه میگن شـوهرم حـمالـه!مشکل
مسکن دارم,خونه ام عین طویـله است.اعصابم را خورد کرده,
هر چی ازش می پرسم مثل خـر بهم نگاه می کنه.!!!
حـــــاکــــم پـــرسید:دیـــگه چـــی؟
آهــو گفت:تا بهش یه چیز میگم صــداش رو بلندمیکنه و عــرعــر می کنه.
از من خــوشش نمیاد,همه اش میگه لاغــر مــردنی,تــو مثل مــانکــن ها
میمونی. حــاکم رو به الاغ کــرد و گفت:آیــا همـسرت راست مــی گوید؟
الاغ گــفــت:اره
حــاکــم گــفت:چــرا ایــن کــارا رو مــیکنی!؟
الاغ گفـــت:واســــــه اینـــکه خــــرم!!!.
حاکــــم فــکری کـرد و گفت:خب خــره دیگه چی کارش میشه کرد.
وقتی عــاشــق مــوجــودی می شوید عشـــق چشمهایتان را کـــور نکـــند.
[ پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:ازدواج آهــــو با خــــر(طنز), وقتی عــاشــق مــوجــودی می شوید عشـــق چشمهایتان را کـــور نکـــند,, ] [ 13:40 ] [ DUYĞU ]
|
|
[ : بازی روزگار ] [ ] |